آوشآوش، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آوش فندق مامان و بابا

بسم الله الرحمن الرحیم

1392/5/26 12:00
نویسنده : مامان محبوبه
761 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم سلامماچ

امروز اولین روز شروع ثبت خاطرات دوران کودکی شماست.

البته تو هنوز به دنیا نیومدی و تو دل مامانی.بغل

فکر می کنم حدودا 27 یا 28 روز دیگه تو به دنیا میای . من و بابا اشکان خیلی منتظریم و لحظه شماری می کنیم واسه به دنیا اومدنت. 

می خوام یکم از خاطراتم از همون اول که فهمیدم تو دلمی تا الان که چند روز به بدنیا اومدنت مونده برات بگم.

6 روز بود که شک کرده بودم که تو اومدی تو دلم یا نه. شب بود به بابا اشکان گفتم که فکر کنم داریم مامان و بابا میشیم اونم گفت فردا  ازمایش میدیم تا مطمئن شیم. اون شب من و بابا اشکان تا صبح بیدار بودیم و همش دعا می کردیم که فردا جواب ازمایش + باشه. لبخندساعت 8 صبح رفتیم ازمایش دادیم و قرار شد 2 ساعت بعد بریم جواب ازمایش و بگیریم.

تو این دو ساعت رفتیم قدم زدیم با کلی استرس. 2 ساعت تموم شد و رفتیم جواب و بگیریم. جواب + بود باورمون نمیشد . از خوشحالی زبونمون بند اومده بود . ساعت 10 صبح بیست و چهارم دی 91 من و اشکان عزیزم تو سن 23 و 25 سالگی فهمیدیم داریم مامان و بابا می شیم .هورا

اولین کاری که کردیم این بود که این خبر و به مامان لیلا و مامان آذر و بابا علی و عمه افسونت بدیم.

اول رفتیم پیش مامان لیلا مامان  مامان محبوبت . خیلی خوشحال شد و بهمون تبریک گفت . بعد از اونجا رفتیم پیش مامان آذر و بابا علی مامان بابای بابا اشکان . اونا هم خیلی خوشحال شدن. عمه افسونت از خوشحالی گریه می کرد گریهآخه اون خیلی دوست داشت زودتر عمه بشه.

راستی پسرم تو یه عمه بیشتر نداری . خاله و دایی و عمو نداری عیبی نداره پسرم عوضش مامان و بابا رو داری خدا رو داری .قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)